۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

به يزدان اگر ما خرد داشتيم …کجا اين سر انجام بد داشتيم




این هم سروده‌ی زیبایی‌ منسوب به فردوسی‌ ، که به نحوی حال و روز کنونِ ما را بیان می‌کند.
نوع نوشته  در سبک و سیاق به اشعارِ شاهنامه شباهت فراوان دارد ولی‌ عده‌ای هم آن را رد  میکنند و سبک بخشهایی‌ از شعر را با دوره‌های بعد از فردوسی‌ مقارن میدانند . تعدادی هم آن را به عارفِ قزوینی منسوب میکنند . که من در جستجو در آثار ایشان هم آن را نیافتم .
در هر حال این سروده‌ی زیبا را همانگونه که هست اینجا می‌آورم .
بسیار سپاسگزار خواهم بود از  دوستانی که اطلاع بیشتری در این رابطه در اختیار من قرار دهند .
   در این خاک زرخیز ایران زمین

                                     نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان


چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوريم